نگاهی به تاریخچه اسپانیا – پرتغال(11)

به این پست امتیاز دهید

فصل شانزدهم

صدها سال نزاع و درگیری در اسپانیا. سال های 1833 تا 1936

سلطنت فردیناند هفتم ، ده سال دیگر و بعد از احیای رژیم مطلق او توسط ارتش فرانسه در سال 1823 ادامه یافت. ده سال سرکوب، آزار و اذیت و ترس و وحشت در اسپانیا ادامه یافت. پس از آن صد سال درگیری داخلی و یا جنگ های داخلی و انقلاب های دوره ای در اسپانیا اتفاق افتاد که اوج این درگیری ها در بین سال های 1936 تا 1939 بود.

اولین درگیری بعد از مرگ فردیناند به وجود آمد. لیبرال ها از دختر نا بالغ فردیناند به نام ایزابلا برای گرفتن کرسی قدرت حمایت کردند. هواداران رژیم قدیمی اسپانیا، روحانیون و اشراف از برادر فردیناند به نام دون کارلوس  که یک کاتولیک مذهب و فردی فداکار بود حمایت کردند.

این مناقشه اولین جنگ کارلیست را در بین سال های 1834 تا 1839 به راه انداخت.  در نهایت لیبرال ها پیروز شدند و ایزابلا به مدت 30 سال با روشی بی خردانه بر قدرت اسپانیا باقی مانند.

رژیم لیبرال به شور و اشتیاق اسپانیایی ها به استقلال و داشتن امتیازات محلی و منطقه ای  توجهی نداشت. شورش ها در کاتالونیا مرتبا رخ می داد. این باعث شد تا دوباره زبان و ادبیات کاتالونیا بر روی زبان ها بیافتد. خشونت جنگ های کارلیست با خصومت قومیت های  قدرتمند و مطلق گرا مانند باسک ها بر علیه قوانین کاستلین شدت گرفت.

وجه دیگر این دوره ، ظهور ارتش به عنوان پر قدرت ترین نفوذ سیاسی در کشور بود. ارتش در مدت 35 سال بعد از اولین جنگ کارلیست، امور کشو را بر هده گرفت و با استفاده از ژنرال های لیبرال خود و قدرتمند خود عمدتا همه  کودتاها را سرکوب می کرد.

در سال 1868 ملکه ایزابلا، که تحت حکومت او نه محافظه کاران و نه لیبرال ها به مقاصد خود دست پیدا نکرده بودند و زندگی خصوصی آنها هم حتی فاش شده بود، با یک انقلاب لیبرال سرنگون و تبعید شد. پس از جستجو برای یک فرد سلطنتی مشروط نهایتا تاج به شاهزاده آمادئو از ساووی ها پیشنهاد شد و او این پیشنهاد را پذیرفت.

به عنوان یک غریبه ای که محبوبیت زیادی نداشت، وی غیر ممکن بود که بتواند بر کشوری حکومت کند که در آن تمامی مناطق  و ایالت ها مجددا ادعاهای خود را برای دولت و قدرت باز کرده بودند. در کشور که یک جنبش آنارشیستی قدرت پیدا می کرد و طبقات پایین جامعه و یا کم سواد جامعه  شرایط بسیار بدنی بریا زندگی داشتند و شرایطی که جامعه به بدترین شکل مدیریت و اداره شده بود.

پس از دو سال، آمادئو استعفا داد و از حکومت دست کشید و در سال 1873 اعلام جمهوریت در اسپانیا شد. بی نظمی و هرج و مرج ادامه یافت و یا افزایش جنگ های کارلیست  که به این هرج و مرج ها دامن می زد، ارتش موفق شد قدرت را در دست بگیرد  و سلطنت را به آلفونسو ، پسر ایزابلا باز گرداند.

در زمان آلفونسو دوازدهم در بین سال های 1874 تا 1885  و پسرش آلفونسو سیزدهم در بین سال های 1886 تا 1931 روش حکومت مشارکتی بود به این صورت که در یک پارلمان  محافظه کاران و لیبرال ها نظرات خود را مطرح می کردند. این باعث شد تا پیشرفت هایی حاصل شود اما این پیشرفت ها در جهت حل مشکلات سیاسی اسپانیا و یا شرایط اشتغال افراد شاغل نبود.

همچنین این دوره شاهد پایان دوره حیات امپراطوری برون مرزی اسپانیا بود. شورش در کوبا در دهه 1870 نهایتا باعث شد تا کوبا استقلال طلب شود اما موفق به استقلال نشدند. اما در سال 1895 دوباره ناسیونالیست های کوبا قیام کردند. این قیام این بار با حمایت ایالات متحده همراه شد . حمایتی که منجر به جنگ بین اسپانیا و ایالات متحده آمریکا در سال 1898 شد.

به عنوان بخشی از استراتژی جنگی، امریکایی ها به فیلیپین حمله کردند. فیلیپینی که بعد از 300 سال حکمومت اسپانیا در این کشور ، خواهان استقلال در سال 1896 شد اما این استقلال خواهی نتیجه ای نداشت.

این جنگ ظرف چند ماه به پایان رسید و اسپانیا در همه جبهه ها شکست خورد. به ناچار اسپانیا استقلال کوبا را به رسمیت شناخت و مجبور شد پروتوریکو و فیلیپین را نیز به ایالات متحده واگذار کند. اکنون منافع خارج از مرز های اسپانیا تنها محدود به جزایر بالئاریک و آفریقا می شد. همچنین اسپانیا بریا چندین قرت موفق شده بود که دو پایگاه سئوتا و ملیلا را بصورت نظامی در سواحل مراکش اشغال کند.

در اوایل قرن بیستم، پس از رقابت با سایر قدرت های اروپایی برای نفوذ بیشتر در مراکش، اسپانیا کنترل بخش شمالی این کشور را به دست آورد. بخش عمده ای از این کشور نیز به قسمت پروتستان فرانسه تبدیل شد.  شورش های مردم مراکش مرتبا اسپانیا را درگیر جنگ های داخلی می کرد، این جنگ ها به عنوان یک تمرین نظامی عالی برای اسپانیایی ها بود بخصوص برای آن دست از لژیون های خارجی اسپانیا  که در حدود سال 1900 برای خدمت به اسپانیا در شمال افریقا تشکیل شده بودند.

از دیگر داشته های افریقایی اسپانیا می توان به صحرای ساهارا اسپانیا در سواحل غربی جنوب مراکش ، جزایر قناری و گینه اسپانیایی اشاره کرد. جزایر قناری تا اواخر قرن 15 میلادی در مالکیت اسپانیا بودند. ساهارا اسپانیا در دوره بعد از سال 1884 توسط کشورهای اروپایی زمانی که افریقا را بین خود تقسیم می کردند از اسپانیا جدا شد. گینه اسپانیایی نیز که متشکل از جزایر فرناندو پو و برخی از سرزمین های مجاور آن در سواحل مرکزی افریقای جنوبی بود، توسط پرتغال به عنوان بخشی از معامله های تحت معاهده ساکس ایلدفونسو در سال 1777 از اسپانیا گرفته شد.

در جنگ جهانی اول، اسپانیا اعلام بی طرفی کرد و در واقع به نوعی با هر دو طرف همراه بود. این موضوع باعث شد تا اسپانیا از نظر اقتصادی رونق بگیرد. اما انقلاب روسیه باعث به وجود آمدن شور و اشتیاق  در میان کارگران کم درآمد اسپانیا شد. این باعث شد که پس از جنگ درگیری هایی مکرر بین کارفرمایان و اتحادیه های کارگری تحت کنترل آنارشیستی به ویژه در بارسلونا که کرسی اصلی جنبش استقلال کاتالونیا بود به وقوع پیوست.

در سال 1923 آلفونسو سیزدهم بعد از مشارکت در یک لشکر کشی در مراکش بی اعتبار شد. وی پس از آن به کودتای ارتش ملحق شد که به موجب آن قانون اساسی به حالت تعلیق درآمد. دولت به دیکتاتوری پاریو دی ریورا که زیر نظر پادشاه بود تحویل داده شد. در سال 1925 د ریورا به سمت نخست وزیری رسید و کابینه عمدتا به شکل نظامی در آمد.

دریورا با استفاده از رونق اقتصادی که بعد از جنگ جهانی به دست آمده بود ، اصلاحاتی را در کشور انجام داد و در ابتدا این امر باعث حمایت مردمی از او شد. در دوره او صلح داخلی تا حدودی بر قرار شد و او جنگ با مراکش را به نتیجه نهایی رساند. اما سیاست اقتصادی او از گسترش صنعتی و کارهای گسترده عمومی با رکود جهانی 1929 فرو پاشید و در سال 1930 منجر به استعفا او شد.

آلفونسو موفق به تشکیل دولن بدون د ریورا نشد و به همین دلیل اسپانیا را ترک کرد. او در سال 1941 در رم ایتالیا در گذشت. در سال 1931 حکومت جمهوری خواه برای دومین بار و تحت رهبری لیبرال هال اعتدال گرا آزانا دوباره روی کار آمد. دولت جدید بلافاصله دست به اصلاحات گسترده زد. از جمله این اصلاحات می توان به جداسازی کلیسا ها و  ایالت ها از قدرت و لغو امتیاز آموزش از کلیسا ها بود. این دولت همچنین اختیارات زیادی به حکومت خود مختار کاتالونیا داد و زبان کاتالان را به عنوان یک زبان رسمی به رسمیت شناخت.

گرفتن اختیارات از کلیساها و جداسازی آنها از قدرت باعث شد تا مذهبیون کاتولیک از قدرت دور شوند و میانه روها علی رغم رقابت شدید و فزاینده با هر دو سمت راست گرای افراطی که شامل فالانژ ها ( فاشیست های اسپانیا)  تحت حمایت  جنبش های فاشیستی در ایتالیا و آلمان بودند و چپ گراها بیشتر قدرت گرفتند.

اعتصابات مداوم همچنان ادامه داشت. کاتالونیا خود را مستقل اعلام کرد و در سال 1934 در آستوریاس قیام معدنچی ها که رژیم کمونیسیتی را اعلام کردند تنها با ورود ارتش از مراکش سرکوب شد. این ارتش که شامل لژیون ها خارجی و نیروهای مراکشی بود تحت فرماندهی فرانسیسکو فرانکو بود که یکی از جوان ترین و توانا ترین و همچنین قابل ترین ژنرال های ارتش بود.

شورش آستوریاس، اگر چه فرو پاشید اما به چپ ها و کارگران کم درآمد و ضعیف، طعم قدرت چشاند و طبقات فوقانی و متوسطرا از آینده خود غافل کرد.  در انتخابات فوریه سال 1936، جبهه مردمی ، احزاب چپ که شامل جمهوری خواهان، سوسیالیست ها و کمونیست ها بود به قدرت رسید. روی کار آمدن جبهه مردمی ، تلاش های  رهبران ارتش برای همکاری با دولت جمهوری اسپانیا را به پایان رساند. در ماه ژوئیه تحرکات نظامی در اسپانیا افزایش زیادی داشت و ژنرال فرانکو ( که با انتصابدولت به جزایر قناری تبعید شده بود) به مراکش گریخت و با تشکیل ارتش در آنجا به اسپانیا آمد و در آنجا رهبر یک شورش علیه دولت شد.

بنابراین با این حرکت جنگ داخلی جدیدی در اسپانیا در بین سال های 1936 تا 1939 که یک جنگ داخلی بسیار شدید بود آغاز شد. این شورش های آلفونسو توسط کارلیست که هنوز هم از نظام قدیمی کارلیست برای تاج و تخت حمایت می کرد ( کارلیست اقدام به آموزش ارتش در ناوار کرد)، سلطنت طلبان طرفدار آلفونسو، کلیساها، اکثر طبقه بالا و متوسط جامعه و فلانژ ها و با برخی از قید و شرط ها مورد حمایت قرار گرفت.

همه این هواداران فرانکو عنوان ناسیونالیست را برای خود انتخاب کرده بودند. در برابر آنها دولت جمهوری خواه با حامیان متمایز از لیبرالیسن ها، سوسیالیسم ها و کمونیسم ها قرار داشت که عمدتا از کارگران کم درامد و برخی از اقشار متوسط جامعه بودند.  آنها نیز خود را به نام وفاداران جمهوری خواه نامیدند.

نیروهای جمهوری خواهان عمدتا از افراد شبه نظامی تشکیل شده بود که توسط اتحادیه های صنفی تشکیل شده بودند. آنها همچنین از جدایی طلبان کاتالونیا و باسک حمایت می کردند. کاتالونیا از سال 1932 درجات زیادی از استقلال را به دست آورده بود و باسک ها نیز بلافاصله پس از وقوع جنگ داخلی توسط دولت جمهوری خواه به  خود مختاری رسیدند.

 

 

پاسخ دهید

Your email address will not be published.

مطالب دیگر

زندگی در پرتغال- لیسبون

به این پست امتیاز دهید زندگی در اروپا- پرتغال لیسبون شهر لیسبون به مساحت 100 کیلومتر مربع بزرگترین شهر و پایتخت کشور پرتغال است که حدود 505 هزار نفر جمعیت

ادامه مطلب »